آرشیف

2020-1-24

سارا رضايي

اینجا، سرزمین مرده گان است؛

سر زمینی که هیچ کسی زنده گان را از آن خود نمی دانند و با آنها حس غریبی دارند. سر زمینی که مرده بودن شرفش بیش از زنده بودن است. ویرانی قدرش بیش از آبادی هاست. بی سوادی بلندترین عزت را  دارد و آدم هایش فاخر هستند. اینجا سرزمینی است که تکلم و بیان را خوش ندارند و چه رسد صدا بشنوند و اینجا خاموشی و سکوت و مهر بر لب زدن را پرستش می کنند چرا که گفتن ها را حق شان نمیدانند و میگذارند بر انبیا زبان ها بشتر با اسلحه سرد و گرم بیان می شوند. اینجا مجهول را بر معقول ارجحیت میدهند. اینجا مشهود را سرکوب می کنند و نبود را استوره میسازند. اینجا سرزمینی هست که نر ها اربابان و مردان خادمان شان هستند. اینجا توانایی ها و شکوه و منزلت انسانی به حاشیه رانده شده و به یغما میروند و اینجا ذلت ها حقارت و فقر و بیچارگی فخر گماشته می شود. چه سرزمین عجیبی!!
که آیینه ها شکستانده می شود و چهره های کدر با آب مرداب نشان داده می شوند. اینجا لبسرین ها و رنگ سرخابه ها و سفیده ها به کثافت دانی های عقاید انداخته می شود و فخر میکنند بر زنی که گوشه لب اش بر اثر لگد شوهرش پاره شده و خونی است، رنگ سرخ خون را بر رنگ لبان زن ترجیح میدهند. زنی که حتی دم نمیزند و آنرا افتخار میدانند و او را دختر پدر دار قلمداد میکنند.
خوشبختی ها عیب و گناه شناخته می شود یعنی شوهر زن خوشبخت بی غیرت است و زن ذلیل و شوهر زن که چادرش بر فرق خونینش چسپیده را با غیرت و با عزت مردانگی میشناسند، وای که چه معیاراتی…
گاها در ختم ناتمام حلقه ای میرسم که این دوران و گردش سلسله وار ادامه دارد و پایانی نیست. اینجا سرزمین شگفت انگیز مرده گان متحرک هست و زنده ها را نمیپذیرند.
سارا "رضایی"