آرشیف

2018-1-30

mazizi

اشگی بپاس چشمان خون آلود خواهران وبرادران واطفال کابل ماتم زده
 
کابل دوباره در غـــم واندوه و ماتم است
از اشک چشم مردم آن هر طرف یم است
 
اجساد تکه تکه درین مسلخ شنیع
گوئی که قتلگاه زاولاد آدم است
 
دستان وپای وسر همه از هم جدا شده
 قصاب ماهــرِ بچنین کار پیهم است
 
آتش زبانه میکشـــد از کـوی وبرزنش
شهرازبرای مردم آن چون جهنم است
 
 خواب خوشی ندیده وطن دار ما بچشم
از بس صدای راکت وطیاره وبم است
 
فریاد والغیاث زن وطفل ویا جـــوان
بالا بسوی عرش خداوند اعظم است
 
در آتشیکه دشمـــن دین در وطـــن زده
همسایه خود نظاره گر وشاد وبی غم است
 
یارب بلطـــف خـــویش براین ملت یتیـــم
می کن نظر که بیکس وبی یاروهمدم است
 
ای خالق جهان ، تو خودت دست ما بگیر
جز تو نه دستگـــیر درین دور عالم است
 
بر آبروی رهبرما فخــــر انبیـــــاء
آن سید رُسُل ونبی یِ که خاتم است
 
این خلق را زظلم اجانب تو وارهـــــان
بسپار ملک را بهمان کس که خادم است
 
یارب ! زبار جرم «عزیزی» تو درگـذر
هم ازکسیکه سخت پشیمان و نادم است
پایان
***********************
م – ع – عزیزی
روز دوشنبه ساعت 12:40
29-01-2018