2022-3-12
Shahla Latifi

یادم هست قصه های مادربزرگ و دیگر زنهای فامیل و همسایه؛ که بعد از ظهرهای آرام, دور هم جمع میشدند، با خیال راحت اطلاعاتی درباره یکدیگر با هم رد و بدل میکردند و از نیات و تفکرات و خواستههای یکدیگر میشنیدند و میگفتند. من که در صحن حویلی مشغول بازی با همقطارانم میبودم, گاهگاهی از ماورای شوخی و شیطنت، با حس کنجکاوی، به آنها گوش فرا میدادم; چون هر قصه دلگرمم میکرد و مرا به جهان سادگیها گره میزد.
واقعیت این است که من از شنیدن قصه های شان لذت میبردم. قصه های شان مملو از آب و آتش زندگانی بودند. هر قصه، هر خنده، هر گفتگو و هر سؤتفاهم، مثل نور و پرستوها و بهار و جویبارهای چهاردهی، آغشته با پاکیزگی بود؛ و گفتگوی شان
لکه ای سیاهی بر روی سفید روزگار نبود.
آن قصه ها به هزار دلیل مرا بلافاصله به نجابت ذاتی پیوند میدادند و قلب نرم و کودکانه ام را که به پرنده ها شباهت داشت به جهان آزاد وصل میکردند.
همان قصه ها و دوستی ها و سرگرمیها ، معنای زندگی را در پرتوی احساسات من روشن میکردند و بدون آنکه بدانم زندگی هدف خاصی را دنبال میکند یا نه، با فطرتی آگاه به سادگیهای دور و نزدیک میچسبیدم و زندگی را خالی از درد و خشم و نفرت و کینه میدیدم. فکر میکردم همه جهان در همان قصه ها ، همنشینی با آدمها، بازیهای کودکانه و آب و هوای تازه، خلاصه میشود؛ و با گرمای درون به دهکده ای غریبانه نگاه میکردم و زمین آن را بهشت میپنداشتم. آن روزها و قصه های پیشین، شناخته شده ترین ذرات، برای بارورکردن خاطره ها و شخصیت درونی من استند؛ شخصیتی که آبدیدهتر از دیگران، به گذشته ای ساده و پرمعنایش افتخار میکند.
ولی مدتهاست که دیگر با شنیدن قصه ها ، وجد و سرور و تفکر مثبت به سراغم نمیآیند؛ چرا که به نظرم، قصه های امروز برایم نوعی بی انتهایی و تکرار دردهاست. و اغلب، معنا و ارزش عمیقی در گفت و شنودهای امروز نمییابم. و در درازای سالها، در گستره دوستی های کوتاه مدت و ناپایدار، در لا به لای گفت و شنودها، چنان ویژگیهای عاطفی و کرداری نیافته ام. به عقیده من قصه های امروز، همه، در اصلیت خود با هم مشترکند و هریک، عاری از صدای آشنایی و بوی دوستیها است که یکجا با تمام اعمال و رفتار آدمیان تغییر کرده اند.
به همان چند دلیل قاطع و روشن، دیریست که به قصه ها گوش فرا نمیدهم؛ در عوض به سایه ی خاطره ها تکیه میزنم، خودم را در حال کودکی و نوباوگی مجسم میکنم؛ و با شوق زیاد به یاد قصه ها و دوستیهای دیروز میافتم که زنهای چهاردهی در کنار یکدیگر آرام جمع میشدند و در صحن حویلی، و گاهی از پشت دیوارها یا بامهای گِلی، با هم قصه میکردند.
اکنون من آن خاطره ها را به نزدیک گوش دلم میبرم؛ تا یکبار دیگر صدای بامعنای زندگی را بشنوم؛ تا یکبار دیگر قلب و روح من به گذشته های پاکیزه تر از امروز متصل شوند.
شهلا لطیفی
بیست فبروری ۲۰۲۲(میلادی)

پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
Muhammad of Ghor
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Minaret Of Jam
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
قصه های مادربزرگ