آرشیف

2016-2-28

عبدالحمید شریفی

فریاد دادخواهی “فرخنده”

بی گنه در دادگاه جهل سنگباران شدم
پیش چشم ملتی بی عزت و عریان شدم

تاجران دین آیات خدا بفروختند
من چرا قربانی مکر دغلکاران شدم

حیله و تزویر آن آیت فروش بی خدا
راه مردم  زد فدای حیله شیطان شدم

من چسان آتش به قران میزدم ای بی خدا
هم ز روی عشق و ایمان حافظ قران شدم

جسم بیجان مرا هم در خیابان سوخنتد
من لگد کوب جفا و ظلم بی دردان شدم

بی دفاع افتاده بودم رحم و انصافی نبود
زیر سنگ و چوب این نامردمان بیجان شدم

پیش مردان حرمت زن جایگاه ویژه داشت
چونکه زن بودم اسیرخشم نامردان شدم

این وطن بیدادگاه و مسلخ "فرخنده "ها ست
زن ستیزی گشته فرهنگ که من حیران شدم

گاه سر برند و بینی ، گاه سنگباران کنند
ملتی را خفته دیدم خسته و نالان شدم

لکه ننگی به تاریخ وطن برجا گذاشت
ترجمان صد خشونت برزن افغان شدم

هیچ آیین خشونت را نمیدارد روا
پس چرا از آدرس دین منکر ایمان شدم

نیست فریاد رسایی تا خشونت گم کند
در سکوت آباد ظلمت موج و هم طوفان شدم

چون عدالت خفته دیدم ای "شریفی" در وطن
رهسپار دادگاه عالی وجدان شدم