آرشیف

2016-3-21

مسعود حداد

شام سیاه

شام سیاه ِ ما طویل، هیچ سحر نمیشود
تارچرا جزء این وطن، جای دگرنمیشود؟

سیل خرافات رَسَد، گر بُبَرَد صومعه را
جمله مرید غرق شوند ، پیرخبرنمیشود

در خطۀ آوارگان، آواره شد پیر وجوان
مرد حقیر وبی ایمان، خون ِجگر نمیشود

در لانۀ عندلیبان ، جا گرفت زاغ وزغن
دیر سالیست زباغ ما ، بُوم بَدَر نمیشود

عادلان دربنداسیروصادقان خوار وزهیر
می ندانم فاسق چرا ؟ خاک بسر نمیشود

خاک وطن شیرین بُوَد، ماهریکی فرهادیم
کوه و کمر بر نَکَنیم، ز او گُذر نمیشود

مسعود حداد
16 مارچ  2016