2014-12-13
حبیب سرود

وقتیکه از نگاه تو تابید آفتاب
من را ورق ورق به تو پیچید آفتاب
آری که چشمهات دو دنیای من شدند
دنیای پرهیاهوی و تردید، آفتاب!
امروز ذهن شهر به آتش نشستهاست
در گوش شب که زمزمه کردید: آفتاب…
مردی سپرد طعم لباش را به شانههات
با برگ سبز شاخهی امید، آفتاب!
مردی تمام درد سرش استعاره شد
تا در خیال و شعر نگنجید آفتاب
گر شعرهام سرد و سیاهاند واژههاش
هر جا بهجای نقطه گذارید «آفتاب»
8/2/1392
فیروزکوه
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
Muhammad of Ghor
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
ولسوالی های ولایت غور
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
آفتاب